رحيم کاکايی
انگلس درسال 1843 درنوشتهای زير عنوان «مسائل جهانی» رويداد يک «انقلاب کامل» درآيندهای نه چندان دور در ادبيات اروپا را نويد می دهد. وی در اين مقاله مینويسد: «جايگاهی را که پيش از اين پادشاهان و حاکمان بمثابه قهرمان داستان اشغال کرده بودند، از اين پس فقرا و اقشار تحقير شده و توهين ديده به خود اختصاص خواهند داد، کسانی که زندگی و سرنوشت و رنج و مسکنت آنها مضمون محتوای رمانها است. اين گرايش نو که در آثار نويسندگانی مانند ژرژ سان، اوژن سو و چارلز ديکنز تجلی می يابد، بی شک نشانی از ضروريات زمان خود دارد». ه
با اين ديد، اين دگرگونی پروسهای تاريخی و مشروط به تکامل و تحول نيروهای مولده و عوامل زيربنايی اجتماعی است. به بيان ديگر، تحولات زيربنايی اجتماعی ضرورت دگرگونی در فرهنگ و ادبيات را بوجود میآورد. چنين ضرورتی را بمثابه يک پروسه تاريخی در فرهنگ و سرنوشت تاريخ آسيای مرکزی و در نتيجه بازتاب آن را از جمله در ادبيات قرن هجدهم ترکمن می توان مشاهده کرد. تکامل تاريخ هر جامعه با نبردهای بیمانند و با گذار اندوهزای خود از مراحل گوناگون، مهر و نشان خود را بیباکانه و تزلزل ناپذير برقهرمانان دوران، چه قهرمانان اخلاقی و چه قهرمانان عرصه عمل می زند تا شگفتی تاريخی ببار آورد. ه
در منطقه ترکستان کهن نيز وارهيدن از خودکامی و استبداد در جريان بود، وازآنجا که خوی تيزپوی پروسه تکامل جامعه به پيش است، حلقه دانش و آگاهی نه بگونهی تکرار مکرر بلکه بصورت مارپيچ متصاعد در انديشهورزان و نوآوران منطقه متجلی و جهان روان انسانی با پرنگارترين آميزههای تاريخی درادبيات اين منطقه بنمايش درمیآيد. ه
سرودهها و نوشتههای شاعران و نويسندگان جناح مترقی ادبيات ترکمن سرايشی زنده و انسانی از جهان آن دوران است، که محرک آنرا بنيادهای اقتصادی و مادی تشکيل میدادند و کليد رمز آن نه در جهان ذهن، بلکه در جهان بيرون بود. و اين سرودهها در عين حال تلاش می کرد ذهن تودههايی را که هنوز از کرختی تاريخی خود خارج نشدهاند، با برخورد آگاهانه به مسائل، بيدار وهوشيار کند.ه
رمز انديشههای اين نويسندگان کيفيت پرارزش روان انسانی است که در شرايط ستم و خفقان به سمت اعتراض به شرايط در جامعه گرايش دارد و ارزشهای اخلاقی – روانی و جمود فکری حاکم بر جامعه و يا وجدان اجتماعی را بمثابه يک جريان به نقد می کشد وبقولی با يک شک دستوری به مسئله و يا خانه تکانی عمومی وارد موضوع میشود. ه
شاعران و نويسندگان روشنانديش ترکمن، که بلحاظ انديشهی مترقی انسانهای مستعد و تيزبين دوران خود بودند، برخلاف شاعران ارتجاعی طرفدار استبداد و فئودالها، تنها بازگو کننده بخشی از تاريخ نيستند، بلکه در پويه تاريخ با کنشها و واکنشهای زمانه درگيرند وآثارشان توانست بمثابه نيروی معنوی به نيروی مادی تبديل شده و در کار دگرگونی تاريخ موثر واقع شود. ه
اشعار و نوشتههای اين نويسندگان بيانگر برخورد انسان و تاريخ و مسائل مربوط به رويدادهای زندگی اجتماعی در آن عصر و مملو از انسان دوستی است. زيبايیها و عشق، رنج و محروميت و اندوه انسانها در آثار آنان جايگاه اصلی را دارد.ه
شاعران و نويسندگان مترقی ترکمن از جمله آزادی، مختومقلی، معروفی، عندليب، شيدايی، سيدی، ذليلی، کمينه، ملانفس و غيره که خود بخشی از جامعه و ناگزير وابسته به آن هستند،سخنوران و کاشفانی آگاه و بیپروای دنيايی بودند که آيندهای نو و بهتر را بشارت میدادند؛ آيندهای که تخيل گرايی و انگارگرايی را در آن جايی نبود. ه
اين شاعران و نويسندگان موجی نوين و پرشور را بوجود آوردند و سلاح موثری در دفاع ازعدالت و حقيقت در اختيار نسلهای بعدی خود گذاشتند. ه
خلق ترکمن برای اين نويسندگان و شاعران و برای «ژرفای روح» آنان ارجی بسيار قايل است. رباعيات دولتمحمد آزادی، سرودههای مختومقلی، حماسههای عندلیب و شيدايی، طنز اجتماعی کمينه، غزليات و اشعار اجتماعی غايبی و سيدی، ذليلی شاعر ميهن دوست، محتاجي (آنا قليچ) شاعر غزلسرای تركمن، كه موضوعات اصلی غزلهای وی عشق و طبيعت است و داستانهای مردمی و عاشقانه ملانفس که همه اينها نشاندهندهی ازيک سو ديالکتيک ظريف از داوری در باره جامعه موجود، شدت عواطف، هومانيسم و فراز و فرود سرنوشت انسانها در جهان ماندگاه آنان است و از سوی ديگر شاهکار نقش آفرينی اجتماعی و روان شناختی است که با باورهای ارتجاعی و صوفی منشانه حاکم در میافتد، ابعادی نوين بخود میگيرد و از ميان اين ديالکتيک ظريف، عناصر مترقی و نوين از جهان پيرامون خود نشان می دهد.ه
در بررسی تاريخ ادبيات ترکمن نبايد به دادههای جزيی، جنبههای سطحی پديدهها بسنده کرد، بلکه بايد به سرشت اين پديدهها و قوانين عملکرد آنها در جامعه که محرک درونی آنهاست توجه داشت.ه
شاعران کلاسيک ترکمن همانند ديگر شاعران و نويسندگان مترقی خلقهای ديگر بيانگر روح دوران خود و افشاگر ماهيت قدرتهای حاکم ضدمردمی بودند. فرياد و پيکارهای اين شاعران همانند همسرايی باشکوهی بود عليه بيداد و بیعدالتی آن دوران و نه تنها فراخوانی برای آيندگان است بلکه انگيزههای بنيادين درد و رنج انسانی عصر خود را برملا میکند.ه
آثاربرخی شاعران و نويسندگان کلاسيک و مترقی ترکمن را مانند «يوسف و زليخا» و «ليلی ومجنون» اثر عندليب، «زهره و طاهر» رمانی در نظم و شاهکار ادبی ملانفس که همسنگ و همتراز تراژديهای ادبی جهانی آن عصر هستند، میتوان بيانگران اعتراض اجتماعی، و زيبايی متعالی اخلاقی دانست. اينان تاريخنگاران عصر خود هستند که نيروی درونيشان به خسران نرفت و توانستند بازتابگر نابهنجاریهای عميق اجتماع خود باشند. انديشه ورزانی که پرتو نادری از نور را در ظلمت تاباندند تا واقعيت جديد عصر خود را نشان دهند.ه
در آثار اين شاعران که عشقی نيرومندتر از مرگ به مردم، ميهن و عدالت وجود دارد، ترازنامه درام زندگی مردم ترکمن و نيکبختی انسانی به شکل عشق، ايثار و نبرد بیامان برای عدالت حضور دارد. شاعران ترکمن نيزهمانند همه شاعران مترقی جهان در کار نجات ارزشهای متعالی بشری بودند که توسط نيروهای شرير اجتماعی که به هيچ چيز جز منافع بهيمی خود نمیانديشيدند، به تباهی کشيده میشد. اين نويسندگان که سمتگيری انديشه آنان به سوی آينده بود، توانستند در زايش جامعه نو از دل جامعه کهن در پروسه نبرد تاريخی در محيط و ماندگاه تاريخی خود سهمی پرارزش برای ساختن جهان پرشکوه ادبيات آينده ترکمن و به جهانی که در آن زيستند و بهره جستند ادا کنند.ه
راز نويسندگان پيشرو ترکمن، سخن نو آنان است که آغازی نو در ادبيات ترکمن بود و جامعه آن عصر را تکان داد. اين «سخن نو» تاکيدی است بر يک احساس انسانی پايمال شده توسط واقعيات. احساسی که حتی در زير فشار غير انسانی يک رژيم خودکامه نيز ارزش والای خود را محفوظ نگاه میدارد. اين شاعران دارای روحی پاک و سرشار از خودگذشتگی، شعله ور در آتش عشق به انسان و ميهنی در محاصره جهانی آلوده به ستم و خشونت هستند. ه
از اين رو است که آثار اين نويسندگان طنينی نو در ادبيات ترکمن بشمار ميرود که در آن مضامين عشق و از خودگذشتگی با بيانی عميقا شاعرانه بازتاب میيابد و حکايت از مردمی نيکدل اما شوربخت دارد که چرخ زندگی آنها را زير بار سنگين خود خرد میکند.
انديشهها وآثار نويسندگان مترقی کلاسيک ترکمن زاييده تجريد ذهنی مطلق آنان نبود که عامل اثبات تحقق خود را در خودش بيابد، بلکه عوامل آن در بيرون ازذهن و در رخدادهای واقعی جامعه وجود داشت. ه
سخنوران پيشين ادبيات ترکمن هرگز به چنين موضوعی تا بدين حد جدی در زندگی نپرداخته بودند. سمتگيری مشخص در انديشهها وآثار اين شاعران، انديشههای اجتماعی و دمکراتيکی بود که با تغزل شاعرانه وشيفتگی به عدالت معين میشد، هنری که به آينده روی می آورد و مضامين نوين را به انسانهای نو میآموزد. ه
شاعران و نويسندگان جناح مترقی ترکمن نماد جدايی دو نوع انديشه در آثار ادبيات ترکمن هستند. اين شاعران با سرايش سرودههای خود مصالحی را برای رشد و تکامل بعدی ادبيات ملی ترکمن بدست دادند.ه
طبيعی بود که روش آفرينش هنری اين شاعران و نويسندگان به نوبه خود يکسان نباشد و دارای نبوغ هنری و کنش تجربی متفاوت در دوران متفاوت با سرشت اجتماعی متفاوت اما با زايش دو باره مسائل و پرسمانهای حل نشده اجتماعی جهان بيرونی همراه باشد. اينان نويسندگانی بودند که به انديشههای انساندوستانه و آرزوهای اجتماعی نيک که شناسنامه ادبيات توده در سده هيجده بود، تعهد داشتند. ه
شاعران تركمن خود شاهد زنده خيزشهای روستايی عليه حكام خودكامه و فئودالها و نبرد سهمگين طبقات در همه عرصههای اجتماعی - افتصادی زمان خود و شاهد دوران گسترش انديشههای مستقل و رهايیبخش در ميان تركمنها بودند و پارهای از آنان برای بهروزی مردم خود در تاريخ زجرآلود انسانی، با ددمنشان تاريخ به نبرد برخاستند.ه
زبان شاعران ترکمن واکنش شخصيت، زمان و مکان آنان در برابر واکنش جامعه عقب مانده استبدادی آن دوران بود. نه تنها زبانشان از زبان شاهان و اميران آن عصر جدا بود، بلکه رسالت رهايی جامعه ستم ديدهای را داشتند که می بايست دو باره با نيروی زاينده و نو زندگی را با برابری انسانها از سر میگرفت. ه
اين در حقيقت مرحلهای بود از پروسه طولانی و دراز آهنگ با قهرمانیهای خستگیناپذير تاريخی انسانها برای ايجاد جامعهای ايدهآل. اين باعث غرور است که شاعران و نويسندگان ترکمن توانستند به سهم خود به وظايف تاريخی و انسانی خود دراين فراگرد تاريخی عمل کنند.ه
اين فراگرد آزمونی از عشق به ميهن و غرور انسانی را بيان و سرشت دوگانه انسانها را با توجه به مبانی اجتماعی آن افشاء میکند. راز و خطوط اصلی اين طبيعت دوگانه چيزی جز محيط تحقير شدگان فرودست جامعه و ديوان سالاران و فئودالهای مستبد وروان پريش نبود. اين طبيعت چيزی نيست جز توصيف زندگی و تناقضات اجتماعی آن که پيش از هر چيز از فرهنگ انقلابی دمکراتيک سرچشمه میگيرد که در آن مسايل اجتماعی بحق تاکيد میشود و تاريخ زنده زندگی را به نگارش درمیآورد. ه
در آثار اين شاعران انگيزههای اعتراض عليه نظام موجود بسيار شديدتر بودند و پس از انقلاب کبير سوسياليستی اكتبر نوشتههای اين نويسندگان در جمهوری ترکمنستان شوروی گسترش وسيع يافت. ديرتر تكامل ادبيات تركمنی شوروی به همان سبك و هم در شکل نوين آن آغاز شد.ه
شاعران ترکمن شکفتن را فراموش نکردند و به سهم خود مشعلی را فراروی نوع بشر برافروختند، سکوت مشرق زمين را شکستند، عليه جهل و بردگی و در راستای آرزوهای انسانی و کرامت انسان که در زير گامهای سنگين يک زندگی دشوار پايمال می شدند، رزميدند، نيکبختی انسانی و ضرورت آن را بشارت دادند و از سوی ديگر بمثابه زمينهسازان و آرايندگان اين ادبيات و منبع الهام برای آفرينندگان آينده اين ادبيات شدند.ه
اميد است برخورد نويسندگان و روشنفکران ترکمن با تاريخ جنبش ترکمن، نويسندگان و شاعران آن در حد ضديت با تاريخ، خطا آميز و از روی دلبخواهی و کم حافظگی به نقد کشيده نشود، زيرا اين جبههسايی دلبخواهی در برابر گذشته يا شيفته شدن به گذشته، توجهای به حال نخواهد کرد. ه
برخورد وآگاهی به گذشته بايد تاريخی باشد و اين پديدهای است بغرنج با مرزهای نامعين و تنها به معلومات در باره گذشته که گر چه لازمه آن است، خلاصه نميشود. اين آگاهی بايد بتواند برروی مفهوم همه تاريخ بنا شده و با متد علمی بهمراه باشد. ه
فهمش نادرست تاريخ بهمراه پردازشها و فعل و انفعالات ذهنی از سوی تاريخنگار، خطرناکترين محصول تاريخ خواهد بود که آرزو را جانشين واقعيت خواهد کرد. به نظر نگارنده ادعای اينکه به تاريخ و گذشته بايد برخورد «بیغرضانه» کرد، مقولهای بی مايه و ناهنجار است. ه
زيرا تاريخ علم است وعلم همواره جانبدار بوده و اين جانبداری نيز همواره با عينيت توام بوده است. زيرا اين اصل جانبداری مهمترين اصول بررسی نقادانه بوده و مبرميت خود را تا امروز نيز حفظ کرده و تبيين دقت معيارهای اجتماعی و طبقاتی در برخورد به گذشته است. ه
رشد و تکامل جامعه درامی است انسانی که در آن فراز و نشيبهای بسياری وجود دارد. مسئله اصلی در اين فراز و نشيبها، نخست درک انسانها، شرايط تاريخی و ويژگیهای دوران آنگونه که هستند و سپس يافتن راههای پنهان و آشکار حقيقت تاريخی است، نه کشف منشور خاص گروهی يا سازمانی سمپاتیها وآنتیپاتیهای گذرا. ه
جای تاسف است که برخی روشنفکران ما دچار شيوه عاميانه در ارزيابیهای تاريخی شده و به ديدی محدود در مسايل تئوريکی و به خردهکاریها , پراکندگیها و در تصادفی بودن همکاریها گرفتار آمدهاند. ضرورت مسلح شدن به متدلوژی تفکر علمی واقعيت انکارناپذيری است که به شناخت واقعيت تاريخی و تاريخ واقعی ياری میرساند. اين را نبايد فراموش کرد که تاريخ مربی بزرگ ما انسانها است.ه
انگلس درسال 1843 درنوشتهای زير عنوان «مسائل جهانی» رويداد يک «انقلاب کامل» درآيندهای نه چندان دور در ادبيات اروپا را نويد می دهد. وی در اين مقاله مینويسد: «جايگاهی را که پيش از اين پادشاهان و حاکمان بمثابه قهرمان داستان اشغال کرده بودند، از اين پس فقرا و اقشار تحقير شده و توهين ديده به خود اختصاص خواهند داد، کسانی که زندگی و سرنوشت و رنج و مسکنت آنها مضمون محتوای رمانها است. اين گرايش نو که در آثار نويسندگانی مانند ژرژ سان، اوژن سو و چارلز ديکنز تجلی می يابد، بی شک نشانی از ضروريات زمان خود دارد». ه
با اين ديد، اين دگرگونی پروسهای تاريخی و مشروط به تکامل و تحول نيروهای مولده و عوامل زيربنايی اجتماعی است. به بيان ديگر، تحولات زيربنايی اجتماعی ضرورت دگرگونی در فرهنگ و ادبيات را بوجود میآورد. چنين ضرورتی را بمثابه يک پروسه تاريخی در فرهنگ و سرنوشت تاريخ آسيای مرکزی و در نتيجه بازتاب آن را از جمله در ادبيات قرن هجدهم ترکمن می توان مشاهده کرد. تکامل تاريخ هر جامعه با نبردهای بیمانند و با گذار اندوهزای خود از مراحل گوناگون، مهر و نشان خود را بیباکانه و تزلزل ناپذير برقهرمانان دوران، چه قهرمانان اخلاقی و چه قهرمانان عرصه عمل می زند تا شگفتی تاريخی ببار آورد. ه
در منطقه ترکستان کهن نيز وارهيدن از خودکامی و استبداد در جريان بود، وازآنجا که خوی تيزپوی پروسه تکامل جامعه به پيش است، حلقه دانش و آگاهی نه بگونهی تکرار مکرر بلکه بصورت مارپيچ متصاعد در انديشهورزان و نوآوران منطقه متجلی و جهان روان انسانی با پرنگارترين آميزههای تاريخی درادبيات اين منطقه بنمايش درمیآيد. ه
سرودهها و نوشتههای شاعران و نويسندگان جناح مترقی ادبيات ترکمن سرايشی زنده و انسانی از جهان آن دوران است، که محرک آنرا بنيادهای اقتصادی و مادی تشکيل میدادند و کليد رمز آن نه در جهان ذهن، بلکه در جهان بيرون بود. و اين سرودهها در عين حال تلاش می کرد ذهن تودههايی را که هنوز از کرختی تاريخی خود خارج نشدهاند، با برخورد آگاهانه به مسائل، بيدار وهوشيار کند.ه
رمز انديشههای اين نويسندگان کيفيت پرارزش روان انسانی است که در شرايط ستم و خفقان به سمت اعتراض به شرايط در جامعه گرايش دارد و ارزشهای اخلاقی – روانی و جمود فکری حاکم بر جامعه و يا وجدان اجتماعی را بمثابه يک جريان به نقد می کشد وبقولی با يک شک دستوری به مسئله و يا خانه تکانی عمومی وارد موضوع میشود. ه
شاعران و نويسندگان روشنانديش ترکمن، که بلحاظ انديشهی مترقی انسانهای مستعد و تيزبين دوران خود بودند، برخلاف شاعران ارتجاعی طرفدار استبداد و فئودالها، تنها بازگو کننده بخشی از تاريخ نيستند، بلکه در پويه تاريخ با کنشها و واکنشهای زمانه درگيرند وآثارشان توانست بمثابه نيروی معنوی به نيروی مادی تبديل شده و در کار دگرگونی تاريخ موثر واقع شود. ه
اشعار و نوشتههای اين نويسندگان بيانگر برخورد انسان و تاريخ و مسائل مربوط به رويدادهای زندگی اجتماعی در آن عصر و مملو از انسان دوستی است. زيبايیها و عشق، رنج و محروميت و اندوه انسانها در آثار آنان جايگاه اصلی را دارد.ه
شاعران و نويسندگان مترقی ترکمن از جمله آزادی، مختومقلی، معروفی، عندليب، شيدايی، سيدی، ذليلی، کمينه، ملانفس و غيره که خود بخشی از جامعه و ناگزير وابسته به آن هستند،سخنوران و کاشفانی آگاه و بیپروای دنيايی بودند که آيندهای نو و بهتر را بشارت میدادند؛ آيندهای که تخيل گرايی و انگارگرايی را در آن جايی نبود. ه
اين شاعران و نويسندگان موجی نوين و پرشور را بوجود آوردند و سلاح موثری در دفاع ازعدالت و حقيقت در اختيار نسلهای بعدی خود گذاشتند. ه
خلق ترکمن برای اين نويسندگان و شاعران و برای «ژرفای روح» آنان ارجی بسيار قايل است. رباعيات دولتمحمد آزادی، سرودههای مختومقلی، حماسههای عندلیب و شيدايی، طنز اجتماعی کمينه، غزليات و اشعار اجتماعی غايبی و سيدی، ذليلی شاعر ميهن دوست، محتاجي (آنا قليچ) شاعر غزلسرای تركمن، كه موضوعات اصلی غزلهای وی عشق و طبيعت است و داستانهای مردمی و عاشقانه ملانفس که همه اينها نشاندهندهی ازيک سو ديالکتيک ظريف از داوری در باره جامعه موجود، شدت عواطف، هومانيسم و فراز و فرود سرنوشت انسانها در جهان ماندگاه آنان است و از سوی ديگر شاهکار نقش آفرينی اجتماعی و روان شناختی است که با باورهای ارتجاعی و صوفی منشانه حاکم در میافتد، ابعادی نوين بخود میگيرد و از ميان اين ديالکتيک ظريف، عناصر مترقی و نوين از جهان پيرامون خود نشان می دهد.ه
در بررسی تاريخ ادبيات ترکمن نبايد به دادههای جزيی، جنبههای سطحی پديدهها بسنده کرد، بلکه بايد به سرشت اين پديدهها و قوانين عملکرد آنها در جامعه که محرک درونی آنهاست توجه داشت.ه
شاعران کلاسيک ترکمن همانند ديگر شاعران و نويسندگان مترقی خلقهای ديگر بيانگر روح دوران خود و افشاگر ماهيت قدرتهای حاکم ضدمردمی بودند. فرياد و پيکارهای اين شاعران همانند همسرايی باشکوهی بود عليه بيداد و بیعدالتی آن دوران و نه تنها فراخوانی برای آيندگان است بلکه انگيزههای بنيادين درد و رنج انسانی عصر خود را برملا میکند.ه
آثاربرخی شاعران و نويسندگان کلاسيک و مترقی ترکمن را مانند «يوسف و زليخا» و «ليلی ومجنون» اثر عندليب، «زهره و طاهر» رمانی در نظم و شاهکار ادبی ملانفس که همسنگ و همتراز تراژديهای ادبی جهانی آن عصر هستند، میتوان بيانگران اعتراض اجتماعی، و زيبايی متعالی اخلاقی دانست. اينان تاريخنگاران عصر خود هستند که نيروی درونيشان به خسران نرفت و توانستند بازتابگر نابهنجاریهای عميق اجتماع خود باشند. انديشه ورزانی که پرتو نادری از نور را در ظلمت تاباندند تا واقعيت جديد عصر خود را نشان دهند.ه
در آثار اين شاعران که عشقی نيرومندتر از مرگ به مردم، ميهن و عدالت وجود دارد، ترازنامه درام زندگی مردم ترکمن و نيکبختی انسانی به شکل عشق، ايثار و نبرد بیامان برای عدالت حضور دارد. شاعران ترکمن نيزهمانند همه شاعران مترقی جهان در کار نجات ارزشهای متعالی بشری بودند که توسط نيروهای شرير اجتماعی که به هيچ چيز جز منافع بهيمی خود نمیانديشيدند، به تباهی کشيده میشد. اين نويسندگان که سمتگيری انديشه آنان به سوی آينده بود، توانستند در زايش جامعه نو از دل جامعه کهن در پروسه نبرد تاريخی در محيط و ماندگاه تاريخی خود سهمی پرارزش برای ساختن جهان پرشکوه ادبيات آينده ترکمن و به جهانی که در آن زيستند و بهره جستند ادا کنند.ه
راز نويسندگان پيشرو ترکمن، سخن نو آنان است که آغازی نو در ادبيات ترکمن بود و جامعه آن عصر را تکان داد. اين «سخن نو» تاکيدی است بر يک احساس انسانی پايمال شده توسط واقعيات. احساسی که حتی در زير فشار غير انسانی يک رژيم خودکامه نيز ارزش والای خود را محفوظ نگاه میدارد. اين شاعران دارای روحی پاک و سرشار از خودگذشتگی، شعله ور در آتش عشق به انسان و ميهنی در محاصره جهانی آلوده به ستم و خشونت هستند. ه
از اين رو است که آثار اين نويسندگان طنينی نو در ادبيات ترکمن بشمار ميرود که در آن مضامين عشق و از خودگذشتگی با بيانی عميقا شاعرانه بازتاب میيابد و حکايت از مردمی نيکدل اما شوربخت دارد که چرخ زندگی آنها را زير بار سنگين خود خرد میکند.
انديشهها وآثار نويسندگان مترقی کلاسيک ترکمن زاييده تجريد ذهنی مطلق آنان نبود که عامل اثبات تحقق خود را در خودش بيابد، بلکه عوامل آن در بيرون ازذهن و در رخدادهای واقعی جامعه وجود داشت. ه
سخنوران پيشين ادبيات ترکمن هرگز به چنين موضوعی تا بدين حد جدی در زندگی نپرداخته بودند. سمتگيری مشخص در انديشهها وآثار اين شاعران، انديشههای اجتماعی و دمکراتيکی بود که با تغزل شاعرانه وشيفتگی به عدالت معين میشد، هنری که به آينده روی می آورد و مضامين نوين را به انسانهای نو میآموزد. ه
شاعران و نويسندگان جناح مترقی ترکمن نماد جدايی دو نوع انديشه در آثار ادبيات ترکمن هستند. اين شاعران با سرايش سرودههای خود مصالحی را برای رشد و تکامل بعدی ادبيات ملی ترکمن بدست دادند.ه
طبيعی بود که روش آفرينش هنری اين شاعران و نويسندگان به نوبه خود يکسان نباشد و دارای نبوغ هنری و کنش تجربی متفاوت در دوران متفاوت با سرشت اجتماعی متفاوت اما با زايش دو باره مسائل و پرسمانهای حل نشده اجتماعی جهان بيرونی همراه باشد. اينان نويسندگانی بودند که به انديشههای انساندوستانه و آرزوهای اجتماعی نيک که شناسنامه ادبيات توده در سده هيجده بود، تعهد داشتند. ه
شاعران تركمن خود شاهد زنده خيزشهای روستايی عليه حكام خودكامه و فئودالها و نبرد سهمگين طبقات در همه عرصههای اجتماعی - افتصادی زمان خود و شاهد دوران گسترش انديشههای مستقل و رهايیبخش در ميان تركمنها بودند و پارهای از آنان برای بهروزی مردم خود در تاريخ زجرآلود انسانی، با ددمنشان تاريخ به نبرد برخاستند.ه
زبان شاعران ترکمن واکنش شخصيت، زمان و مکان آنان در برابر واکنش جامعه عقب مانده استبدادی آن دوران بود. نه تنها زبانشان از زبان شاهان و اميران آن عصر جدا بود، بلکه رسالت رهايی جامعه ستم ديدهای را داشتند که می بايست دو باره با نيروی زاينده و نو زندگی را با برابری انسانها از سر میگرفت. ه
اين در حقيقت مرحلهای بود از پروسه طولانی و دراز آهنگ با قهرمانیهای خستگیناپذير تاريخی انسانها برای ايجاد جامعهای ايدهآل. اين باعث غرور است که شاعران و نويسندگان ترکمن توانستند به سهم خود به وظايف تاريخی و انسانی خود دراين فراگرد تاريخی عمل کنند.ه
اين فراگرد آزمونی از عشق به ميهن و غرور انسانی را بيان و سرشت دوگانه انسانها را با توجه به مبانی اجتماعی آن افشاء میکند. راز و خطوط اصلی اين طبيعت دوگانه چيزی جز محيط تحقير شدگان فرودست جامعه و ديوان سالاران و فئودالهای مستبد وروان پريش نبود. اين طبيعت چيزی نيست جز توصيف زندگی و تناقضات اجتماعی آن که پيش از هر چيز از فرهنگ انقلابی دمکراتيک سرچشمه میگيرد که در آن مسايل اجتماعی بحق تاکيد میشود و تاريخ زنده زندگی را به نگارش درمیآورد. ه
در آثار اين شاعران انگيزههای اعتراض عليه نظام موجود بسيار شديدتر بودند و پس از انقلاب کبير سوسياليستی اكتبر نوشتههای اين نويسندگان در جمهوری ترکمنستان شوروی گسترش وسيع يافت. ديرتر تكامل ادبيات تركمنی شوروی به همان سبك و هم در شکل نوين آن آغاز شد.ه
شاعران ترکمن شکفتن را فراموش نکردند و به سهم خود مشعلی را فراروی نوع بشر برافروختند، سکوت مشرق زمين را شکستند، عليه جهل و بردگی و در راستای آرزوهای انسانی و کرامت انسان که در زير گامهای سنگين يک زندگی دشوار پايمال می شدند، رزميدند، نيکبختی انسانی و ضرورت آن را بشارت دادند و از سوی ديگر بمثابه زمينهسازان و آرايندگان اين ادبيات و منبع الهام برای آفرينندگان آينده اين ادبيات شدند.ه
اميد است برخورد نويسندگان و روشنفکران ترکمن با تاريخ جنبش ترکمن، نويسندگان و شاعران آن در حد ضديت با تاريخ، خطا آميز و از روی دلبخواهی و کم حافظگی به نقد کشيده نشود، زيرا اين جبههسايی دلبخواهی در برابر گذشته يا شيفته شدن به گذشته، توجهای به حال نخواهد کرد. ه
برخورد وآگاهی به گذشته بايد تاريخی باشد و اين پديدهای است بغرنج با مرزهای نامعين و تنها به معلومات در باره گذشته که گر چه لازمه آن است، خلاصه نميشود. اين آگاهی بايد بتواند برروی مفهوم همه تاريخ بنا شده و با متد علمی بهمراه باشد. ه
فهمش نادرست تاريخ بهمراه پردازشها و فعل و انفعالات ذهنی از سوی تاريخنگار، خطرناکترين محصول تاريخ خواهد بود که آرزو را جانشين واقعيت خواهد کرد. به نظر نگارنده ادعای اينکه به تاريخ و گذشته بايد برخورد «بیغرضانه» کرد، مقولهای بی مايه و ناهنجار است. ه
زيرا تاريخ علم است وعلم همواره جانبدار بوده و اين جانبداری نيز همواره با عينيت توام بوده است. زيرا اين اصل جانبداری مهمترين اصول بررسی نقادانه بوده و مبرميت خود را تا امروز نيز حفظ کرده و تبيين دقت معيارهای اجتماعی و طبقاتی در برخورد به گذشته است. ه
رشد و تکامل جامعه درامی است انسانی که در آن فراز و نشيبهای بسياری وجود دارد. مسئله اصلی در اين فراز و نشيبها، نخست درک انسانها، شرايط تاريخی و ويژگیهای دوران آنگونه که هستند و سپس يافتن راههای پنهان و آشکار حقيقت تاريخی است، نه کشف منشور خاص گروهی يا سازمانی سمپاتیها وآنتیپاتیهای گذرا. ه
جای تاسف است که برخی روشنفکران ما دچار شيوه عاميانه در ارزيابیهای تاريخی شده و به ديدی محدود در مسايل تئوريکی و به خردهکاریها , پراکندگیها و در تصادفی بودن همکاریها گرفتار آمدهاند. ضرورت مسلح شدن به متدلوژی تفکر علمی واقعيت انکارناپذيری است که به شناخت واقعيت تاريخی و تاريخ واقعی ياری میرساند. اين را نبايد فراموش کرد که تاريخ مربی بزرگ ما انسانها است.ه