اولین برف زودتر از موعد ولی سنگین زمستان تیرگی سپیده صبح را روشنتر از روزهای قبل کرده بود. پسربچه کوچکی از پنجره به بیرون نگاه میکرد. پسرک در حالیکه با پشت دستهایش چشمان خوابآلود خود را مالش میداد با لحنی حزنآلود به مادرش گفت:
- مامان، مامانی ... درخت گلمان زیر برف مونده. به بابا بگو بیاردش خونه.
- نه پسرم. این اولین زمستانی نیست که این گل دارد میبیند. چیزیش نمیشه.
- آخه زیر برف مونده، یخ میزند.
مادر در حال درست کردن صبحانه با بیحوصلگی حرفش را تکرار کرد:
- چیزیش نمیشه.
- آخه مامانی، گل که میداد خوب بود حالا میگی "چیزیش نمیشه"؟
- آره عزیز دلم، چیزیش نمیشه. اگه بخواهیم گل زندگی خودش را نداشته باشد، خوب اونوقت میشه زندگی آدما. فکر میکنی آدما زندگی خوبی دارن؟ گلهائی که در داخل خانه نگهداری میشن زود میخشکند. پسرم، هر کسی باید زندگی خودش را داشته باشد. گل باید گل باشد و آدم باید آدم ...
- من میرم به بابام میگم بیاردش خونه.
پسر بچه رفت پیش بابا و از وی خواست گل را به داخل خانه بیاورد. پدرش در حالیکه پیراهنش را میپوشید گفت:
- پسرم، من اگه ریشه گل را از خاک در بیارم و بیارمش خونه، گل فکر میکنه زمستان رفته و شروع به سبز شدن میکنه. خوبه من گل خودمون را گول بزنم؟ ها، تو خودت بگو.
- نه، خوب نیست. ولی بیرون سرده، یخ زده.
- سرده، یخ زده، ولی گل تو خونه خودشه. بیارمش اینجا احساس غربت میکنه. هواش خوب میشه ولی احساسش و بالاخره زندگیاش چی ...؟
در حالیکه دگمههای پیراهنش را میبست به پسرش نگاه کرد. بچه در حالیکه غرغرکنان و ناامید دور میشد، زیر لبی غرید:
- بد میشه.
پدر نیز در حالیکه از پنجره بیرون را نظاره میکرد زیر لب با خود گفت:
- خوب، سرد میشه، برف میاد ولی زندگی که تا ابد زیر برف نمیمونه.
5 comments:
Salam Abdyrahman!
Gowja tike edebi hwekayajyk egen. Kimden bu?
Ustinlik arzuw edyarin.
H.Ownuk
Salam H.Ownuk,
Özüm ýazdym. Göwünlik bereniň üçin bolsa minnetdar. Size hem üstünlik we köp işlemegi arzuw edýärin.
Seng goshgyng shu yerde hem bar eken:
http://www.siirakademisi.com/forum2/forum_posts.asp?TID=6218&PID=83693#83693
ustunlikler sanga!
Habar bereniň üçin minnetdar. Bir iki adam okandygyny bilip begendim.
یتئب گلیان قوربان بایرامئنی تویس یورکده سیزه قوتلاب ، سیزه دورموشدا اوستونلئک آرزو ادیارئم
Post a Comment